بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.
بعد از بیست و سه

بعد از بیست و سه

همان اوقاتی که تب داریم و به مهتاب بد می گوییم. همه مان.

خبرنگاران


عکس کار خودم است ولی ایده ی آن نه


تاریخ به تجربه ثابت کرده، هرچیزی وارد کشورمان شد، خودش آمد، فرهنگش نیامد. خودرو آمد، فرهنگ رانندگی، نیامد. آپارتمان آمد ولی مردم کماکان مانند یک خانه‌ی قدیمی عهد قاجار از آن استفاده می‌کنند.  ............ و این روزها گوشی هوشمند همراه.

هر کسی در هر شرایط مالی می تواند یک دستگاه از این‌ها را داشته باشد. از سی چهل هزارتومان بگیرید و بروید تا چند میلیون تومان. هرچه گرانتر، صاحبش بالانشین‌تر. چه از نظر وجهه‌ی مالی و چه از نظر طول زبان.

این روزها هرکس با یکی از این‌ها خبرنگار است. خبرنگاری که بیشتر مفسر است و صرفن خبر را منتقل نمی‌کند. نظر هم فقط و فقط نظر خودش است. درک این را ندارد که که وقتی کسی برایش لایک می‌زند الزامن با وی موافق نیست و صرفن خواسته است که بگوید من مطلبت را دیدم و لاغیر. خوشبختانه بعضی ابزارها مانند فیس بوک انتخاب‌های دیگر را هم به لایک اضافه کرده است.

خب مرد مومن، در مورد قضیه ای نظری نوشتی. اگر آن را به من نشان می‌دهی منظورت این است که نظرم را بدانی. یا نه؟ منظورت این است که تو را تایید کنم. اگر تایید نکنم و لایک نزم یا بزنم آیا اجازه دارم نظری خلاف نظرت بنویسم؟ نظری که در آن با افراد خانواده ات هم وصلت نکنم؟ ممنون اگر این اجازه را دارم. بعد بر می‌گردیم سر رهگذارن دیگر. آن‌ها درست است که با ناشر پسر خاله هستند ولی به خودشان اجازه می‌دهند با خانواده من وصلت کنند. گلی به گوشه جمالشان. این جا خیلی ساده می‌شود آن‌ها را به زباله دانی بلاک فرستاد. همه‌ی این‌ها به کنار ولی من نمی دانم با تئوری‌هایی که در مورد هر چیزی می‌دهند و استدلال‌هایی که به نظرشان کاملن واضح و مبرهن است باید چه کرد؟

و این می‌شود که صفحات مجازی روز به روز از حضور کسانی که می‌خواهند فارغ از خستگی های روزانه گذری بر آن‌ها داشته باشند و با دیدن دوستان و آشنایان دیده و ندیده شان دقایقی بگذرانند و حالشان خوش بشود، خالی‌تر می‌شود. اورکات می‌شود، وبلاگ. وبلاگ می‌شود فیس بوک. فیس بوک می‌شود تلگرام و اینستاگرام و توییتر و واتس آپ و .....
یکی می گوید واتس آپ از این روشنفکر بازیا نداره. یکی دیگر اینستاگرام را بهتر می‌داند و .......

ای کاش یاد می‌گرفتیم، ای کاش یاد می‌گرفتیم، ای کاش یاد می‌گرفتیم که هر ابزاری را با فرهنگش به کار ببریم.

به قول امام، خداوند ان شاالله همه ی ما را آدم کند.
....
پ.ن.
حالا ببینید، به جرات می‌توانم بگویم که درصد زیادی از رهگذران، فقط جمله‌ی آخر را می‌بینند و نظر پراکنی می‌کنند. این سطر پ.ن را هم نوشتم که این کار را نکنند.

نظرات 9 + ارسال نظر
دل سوختگان شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 13:49 http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

متن درخور تعمق و تأمل . . .

لازمه هر کاری فرهنگ سازی ست که در کشور ما هنوز باور نشده است . . !؟

دقیقن.

سیدمحسن جمعه 14 دی‌ماه سال 1397 ساعت 16:56 http://telon4.blogfa.com/http://

با دورود من همیشه به شما سرزده ام و از خواندن مطالب شما لذت برده ام.

سپاسگزارم

دکمه شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 19:08 http://dok-meh.blogsky.com

پیشاپیش سال جدیدتون مبارک.
امیدوارم یه سال پر از سلامتی و شادی داشته باشید.

سپاسگزارم.
نوروز شما هم مبارک.

دکمه پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 15:14

دوستای منم نمیان، اما همچنان می نویسم. دوست دارم بدونم در گذر زمان چجوری رهن و روانم تغییر کرده و در هر مقطعی چجوری زندگی رو میدیدم.
اینم شده یه سرگرمی.
برنامه هایی مثل اینستاگرام و ... باعث شده اینجوری بشه.
همیشه شاد باشید.

کاملن درسته. حق با شماست. منم باید بنویسم. ینی باید سعی خودمو بکنم.

دکمه دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 00:22

سلام، خوب هستین؟
مدتی هست که نیستید...

تقریبن هیچ کدوم از دوستان نمیان اینجا. مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. ذوق وبلاگ انگار تموم شده.

مهرداد پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 09:37 http://ketabnameh.blogsky.com

گویی واقعا هیچ کاری نمیشه کرد
تلاشهای طاقت فرسای من برای تغییر نگرش آدم های تطرافم هم نه تنها موفقیت آمیز نبوده گاهی خودم رو هم خسته و آلوده به همین داستانها کرده.
سلامت باشید

sarah چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 21:40

کاملن باهات موافقم...مخصوصا این قسمتش که صفحات مجازی روز به روز از حضور کسانی که می‌خواهند فارغ از خستگی های روزانه گذری بر آن‌ها داشته باشند... تا حالشان شاید کمی خوش شود، خالی‌تر می‌شود...خبرها و اتفاقات ناگوار حال آدم رو بدتر میکنه و به دغدغه های فکریت اضافه میشن..یه زمانی گوشی نداشتم یه رادیو داشتم و دفتر و چند تا کتاب نمیدونم باید بگم خوب بود یا بد...شاید اون موقع بهتر بود...ولی نه!!اون موقع هم خودمو سرگرم گوش دادن به سریالهای رادیو یا نوشتن میکردم که لحظاتی از دغدغه های زندگی دور باشم.
نمیدونم...فکر میکنم مشکل چیز دیگه است.

چند روز پیشا فکر می کردم اگر حداقل اونایی که ب این باور دارن سعی در نوشتن چیزهای خوب بکنند، حداقل به سهم خودشون از این موقوله دوری می کنن. شاید نه تنها اوضاع خودشونو کمی شیرین تر می کنن بلکه اونا رو بتونن منتقل کنن. در غیر این صورت فرقی با دیگران ندارند.

فلورا جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 22:30

اصلا شبکه های اجتماعی فارسی زبان ایرانی، جامعه مطالعاتی دردهای مزمن اخلاقی و رفتاری و کرداری هموطنان ما هستن، کاش میشد که به شکلی با برنامه ریزی این دردها رو مداوا کرد، همونطور که دکتر با دیدن نتایج آزمایش خون ما دردهای مزمن ما رو مداوا میکنه!

مسالاه این جاست که تنها آن ها نیستند. کلن هر کدام برای خودما خبرگذاریهایی شده ایم.

دکمه چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 13:02 http://dok-meh.blogsky.com

امان، اماااااااااااااااااااااااان.
منم همین مشکل رو دارم.
چکار میشه کرد؟

هیچ کار . واقعن هیچ کار.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد