ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
در مدح امیر انکیانو
اگر کلیات حضرت سعدی را ورق زده باشید، در بخش مواعظ، قطعهای در مدح امیر انکیانو دیدهاید. در این قطعهی شاید 50 بیتی، چند ضربالمثل آمده است. من بضاعت آن را ندارم که بگویم، آیا این ضرب المثلها، قبل از ایشان هم بوده است، یا از بعد از سرودن این ابیات، وارد زبان فارسی شده است. از جمله:
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار
هرچند دوست دارم که آغاز حضور این ضرب المثل را از بعد از سرودن این بیت بدانم.
بگذریم. خودتان بروید و این قطعه را بخوانید و حظ ببرید. ولی آنچه که به کار این صفحه میآید را مینویسم و بس.
امیر انکیانو از حاکمان مغول در شیراز بود. این سعادت از جانب هلاکو نصیبش شد. حضرت سعدی خود را موظف دید که در وصف او این قطعه را بسراید و سرود. در سه سطر آخر برایش دعا کرد. حتا در مدحش نگفت. اما قبل از آن، حسابی پندش داد. این زیر را ببینید. مخاطبش در ظاهر فقط امیر انکیانو است و در باطن، همهی حکام تاریخ، در همهی زمانها و مکانها.
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامهها آوردهاند
رستم و رویینه تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار
..............
از ادامهاش بگذریم، فکر می کنم که در اینجا، و به قول فرهنگ امروزمان، امیر انکیانو باید برود و در افق، محو بشود؟
***
در مدح امیرانکیانو را در "صداهایی که می شنویم" با صدای خودم، بشنوید.
درود بیکران.
حاکمیت مغولان و اعراب مسلمان و فتح دروازه های ایران به دست یک یونانی فقط یک معنا دارد و آن این است که خائن زیاد بوده...تنها از نظر نظامی خیانت صورت نمی گرفته!؟ حتی از طریق پرورش دین و زبان بیگانه هم به وطن خود خیانت می کردند!؟ حقیقتا علتش چه بوده!؟نابرابری اجتماعی!؟ زیاده خواهی!؟ اصلا در تحقیقات تاریخی ندیده ام به موضوع خیانت سرداران و وزیران و علت آن اشاره ای شود.
اسکندر قبل از اعراب بود. ولی در مورد اعراب و این که در زمان کوتاهی ایران را تصرف کردن تحلیلی داره که من با توجه به شرایط فعلی کشور باورش دارم و اونم این که، مغهای زرتشتی تمام دربار ساسانیان رو به تصرف خودشون درآورده بودن و در واقع حکومت به دست اونا بود. فشار بر مردم رو زیاد کرده بود. این بود که با یک حمله ی خارجی مردم ایران که اون زمان افغانستان و چند جمهوری فعلی شمال کشور .... شاملشون بودتسلیم شدن. شدت تسلیم شدن هم به حدی بود که داستان فرار یزدگرد و شب پناه بردن به یک آسیاب و کشته شدنش به دست آسیابان پیش اومد.
این تنهایی یزدگرد خیلی حرفها داره. چه قضیه ای پیش اومده بود که حتا دوتا محافظ یا همراه با اون در فرارش شرکت نداشتند که تنهایی ........
یک خط دیگه بنویسم:
میگن اسکندر تمام کتابها رو آتش زد. کاری که اعراب هم کردند. ولی داستان اسکندر جالبه که میگن از ارسطو که معلمش بود در مورد کتابها پرسید که با اونا چه بکنه. ارسطو پیغام داد از هر کتابی یک نسخه بردار و با خودت بیار. باقی رو بسوزون. و اسکندر به دستور ارسطو این کارو کرد.
یاد شعر
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
سبف فرغانب از رففای حضرت سعدی افتادم که این را در نکوهش مغولان گفته بود. شیخ اجل پس اون موقع اصطلاحاً نامه سرگشادهای داده بود که آقای انکیانو حواست باشه.
اصلا هنرمندان مدام نصیحت می کنن ولی خب به قول شاعر میفرماید:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من
آنچه بر عرش نشیند فریاد است؟ اینجوریه این؟