جورج تنها
1912-2012
همیشه فکر می کردم که انقراض نسل ها وقتی بوده که من نبودم. ولی امروز بعد از هزاران سال عمر، شاهد انقراض یک نسل بودم.
نسل جورج تنها.
در سال 1372 گونه ای از لاک پشت یافت شد که نمونه ی دیگری نداشت. این لاک پشت امروز در صد سالگی درگذشت و نسل او منقرض شد.
کلن منقرض شدن خیلی تلخ است.
ب ویژه نسل لاک پشت. لاک پشتی که صد سال برای او عین نوجوانی است.
واعظی بر منبر می گفت:
هر که نام آدم و حوا بر کاغذ نویسد و در خانه آویزد، شیطان بدان خانه راه نیابد.
خراسانی پای منبر بود. برخواست گفت: شیطان در بهشت و در جوار خدا وارد شد و آنان را بفریفت. چگونه در خانه ی من از نام آنان بترسد؟
رساله ی دلگشا
سی ام مردادماه شصت و هشت
منزل مرضیه
عکسی از هنرمندان نسل گذشته ایران. اگر دوباره قرار باشد عکس چنین انداخته شود بسیاری از این بزرگان در آن غایبند.
چهره هایی که در این عکس می شناسم:
شاهرخ نادری، تورج نگهبان، احمد قدکچیان، تقی ظهوری، انوشیروان روحانی، بیژن ترقی، نعمت الله گرجی، فریدون مشیری، جمال وفایی، ناصر مسعودی، ناصر ملک مطیعی، علی تجویدی، مجید محسنی، جهانگیر ملک، حسن گلنرافی، علی تابش، فرهاد فخرالدینی و ...... مرضیه.
تنها بانوی این جمع، یک غایب بزرگ، برفت.
بانوی هزار آواز ایران.
عکس از یک ایمیل. از آنجا که عکسی چنین نداشتم، تا کنون از رفتن مرضیه ننوشته بودم.
***
اسامی عده ای دیگر از این هنرمندان که در کامنتی آمده است:
میرنعمتی، نصرتی، مرتضایی، نجم ابادی، رسولی ،همایون پور، عدنانی، جواد لشکری، فضل الله توکل
که به جز جواد لشکری متاسفانه دیگران را نمی شناسم.
***
ترانه ای از مرضیه را در اینجا گوش بدهید.
بنا به یک کامنت از آروین در بخش نظرات این متن بکلی غلط است. بنابراین می توانید آن را نخوانید. ولی خداییش کلی خوشحال شده بودیم که دو گل به اعراب سوسمار خور زده ایم. این است که دلمان نمی آید پاکش کنیم.
***
نگوییم: سگ پارس می کند.بگوییم: سگ واق واق می کند.
این ضربهای است که از تازیان متجاوز خوردهایم که میخواستند پارسیان را خرد و کوچک کنند و این لقب را به ما دادند. یعنی باب کردند که بگوییم: "سگ پارس می کند".
جالب اینجاست که خیلی ها فکر می کنند اگر بگویند: "سگ پارس می کند"، پارسی سخن گفته اند.
---
نگوییم: "غذا" می خوریم.
بگوییم: خوراک می خوریم.
"غذا" در زبان همان جماعت فوق الذکر یعنی ادرار شتر. این هم یکی دیگر از شکنجه های روحی آن ددان بود که به هنگام خوردن شام یا ناهار، میگفتند بگویید: "غذا میخوریم".
بنابراین به جای کلمه "غذا" از "خوراک" استفاده کنید. یا از دیگر کلمات درست. گیرم با همان زبان شترسواران.
***
*لغت نامه دهخدا. انشای متن از یک ایمیل بود، با دخل و تصرف خودم.متن زیر قامنتی است از شیخ بخارا بر پست پیشین.
***
شاید یکی از عللی که کامو را درلیست نویسندگان بزرگ دنیا، اون بالا بالاها قرارمیده، خلق شخصیت ارزنده ای به نام (مورسو) درکتاب ممتاز بیگانه است. باورکردنی نیست که کسی هراندازه عادی ومعمولی ازجهت مشابهت هستی شناسی، ژنی از (مورسو) به ارث نبرده باشه. حس بیگانگی مثل عشق و نفرت و آزادی و مرگ و خیانت و وفای به عهد و دروغ و تنهائی و...از مضامین جهان شمول زندگی آدمه. این مضامین، تا انسانی روی کره ی زمین زندگی میکنه با آدما هست. ممکنه شکل عوض کنه، ولی وجودشون در زندگی گاه و بیگاه حس میشه. شاید به این علت باشه که چنین کتابائی درسنین مختلف عمر به تکرار باید خونده بشه چنین ویژگی هائی ست که اثرادبی رو جاودانه میکنه. ملاک خوندن ادبیات تنها فهمیدن نیست. نفهمیدن درمون داره. برای درک مضامین مشترک انسانی باید زندگی کرده باشی. زندگی کردنه که به آدم فرصت میده اون مضمونهای مشترک رو درخودش کشف کنه. عدم درک آثاری مثل بیگانه یا کارهای جدی هدایت، جوابش مشکل بودن اونا نیست. اتفاقا چنین آثاری به ساده ترین زبونا نوشته شده وهمین خاصیت، ظرفیت مفاهیم موجود در اونا رو بالابرده. نمیشه کتابو خوند و گفت: چیزی ازش نفهمیدم. میشه گفت: یا به سن وسالم نمیخوره یا کمی روم اثر گذاشته.
یک بار وقتی داشتم وب گردی میکردم به خاطرهی پرمعنایی از فرزند آیت الله خزعلی معروف در وبلاگش برخورد کردم؛ خواندنی است:
به زیارت ثامنالحجج علی ابن موسی الرضا (ع) رفته بودم. پیرمردی فرزانه از تجار قدیم خوزستان مرا دید. خاطرهای جالب از ۴۰ سال قبل نقل میکرد. او میگفت: ۴۰ سال قبل پای منبر پدرت در آبادان بودم. به فاصلهی کمی از مسجد، کاباره و کازینو بود و جمعی از جوانان به میگساری و لهو و لعب و قمار مشغول بودند. حضرت آیت الله بر فراز منبر با اشاره به انحراف جوانان فرمودند: "اگر ۲۴ ساعت رادیو و تلویزیون را به ما بدهند، خواهید دید که چگونه این جوانان را تربیت و اصلاح میکنیم."
سپس آن پیز فرزانه گفت: "به پدر بگویید هنوز ۲۴ ساعت نشده است؟!"
***
متن بالا از وب نوشت های محمدعلی ابطحی بود.
تکزاسی ها می گویند:
همه دوست دارند که به بهشت بروند، اما هیچ کس دوست ندارد که بمیرد.
***
قبلنا شنیده بودم: برای رفتن به بهشت باید اول بمیری.
***
پ.ن. حتا اگر بهشت پشت قباله ات باشد و در نامت هم ثبت شده باشد.
***
نتیجه گیری: بی خیال مردن. اینجا از اون بهشتی که می شناسیم، بهشت تر است.
اگر فلسفه شعر و معر را نمی دانید بد نیست اینجا برایتان بنویسم:
آورده اند شاعری در روزگاران پیشین، روزی در دربار شاهی، از جای برخواست و گفت: شاهنشاها اجازه دهید قطعه ای را که سروده ام در این مجلس با شکوه بخوانم. کسی پرسید: "تو کیستی و چه کاره ای؟
- بنده شاعرم
- بنده هم ماعرم
- ماعر کیست؟
- شاعر کیست؟
- شاعر شعر می گوید.
- ماعر معر می گوید.
- معر چیست؟
- شعر چیست؟
- شعر اینست: هر غنچه که گل گشت دگر غنچه نگردد.
- معر اینست: هر منچه که مل گشت دگر منچه نگردد.
- منچه چیست؟
- عنچه چیست؟
- غنچه آنست که شکفته شده و گل می گردد.
- منچه هم آنست که مکفته شده و مل می گردد.
شاعر تسلیم شد و زبان در کام گرفت. زآن پس چون نیک بنگریست دریافت که بسیاری از اشعار، در واقع معرند.
خود نیز بعدها، معرها مرود. مرودنی.
مردی هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند :چرا دیر می آیی؟ جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم. یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید.
ادامه مطلب ...
VIETNAM - Philip Jones Griffiths 1936 -2008
درباره فیلیپ جونز گریفیث - ارسالی از پروانه
---
دنیای عکاسی و فوتو ژورنالیسم یکی از چهره های معتبر خود را از دست داد.
"فیلیپ جونز گریفیث"، فوتو ژورنالیست بنام جنگ ها، که با عکس های خود از ویتنام افکار عمومی را در آمریکا علیه این جنگ برانگیخت، روز ۱۸ مارس در خانه اش در انگلستان، در ۷۲ سالگی، در گذشت.
"فیلیپ جونز گریفیث" که به مدت ۵ سال ریاست آژانس معروف "ماگنوم " را بر عهده داشت، عکس هائی از بیش از ۱۲۰ کشور گرفته بود. اما عکاسی از جنگ ویتنام در سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۱، چرخش دیگری به حرفه او بخشید. کتاب های عکس او از این جنگ و به ویژه کتاب"ویتنام ای ان سی"، تردید را در اذهان اروپائیان و به ویژه در ذهن آمریکائیان در مورد حقانیت این جنگ به وجود آورد و آنها را علیه سیاست ریچاردنیکسون، رئیس جمهوری وقت و مجموعه های نظامی- صنعتی شوراند.
"فیلیپ جونز گریفیث" ابتکار خاصی در ارائۀ عکس های خود به کار می برد، یعنی کسی را که اجحاف می کرد، در صفحۀ مقابل کسی که مورد اجحاف قرار می گرفت، قرار می داد: سربازی که می رفت بمباران کند و کسی که بر اثر بمباران او متلاشی می شد و جان خود را از دست می داد.
او نگاه ها را به سوی کسانی که در این جنگ ها نابینا می شدند، اعضای خود را از دست می دادند و کودکانی که بر اثر بمباران ها، ناقص الخلقه به دنیا می آمدند، می کشید. "فیلیپ جونز گریفیث" می گفت: حتا به قیمت از دست دادن خواب شب و دیدن کابوس هم که شده، باید به این تصاویر نگاه کرد و چشم خود را نبست.