ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
سایه ام از بس راه رفته بود که نای یک گام بیشتر را نداشت. برای همین، دستش را به سایه ی دیگری گرفت و بعد از خستگی در کردن، سرانجام، رفت. از آن روز، دیگر او را ندیدم. شاید روزی دیگر و جایی دیگر و در حرکتی پشت به آفتاب. نمی دانم. ولی می دانم که دیگر او را در این جا نخواهم دید.
شاید . . .
گاهی . . .
در سایه ها خود را دریابیم . . !؟
مثل بابا لنگ دراز
دقیقند.