جاده ی نایین
اسفندماه هشتاد و پنج خورشیدی
با کلیک روی نیم بیت اول غزل را با صدای خودم بشنوید.
با نیت قبلی این یادداشت را بخوانید.
***
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یارب، مباد کس را مخدوم بی عنایت
زندان تشنه لب را جامی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
ادامه مطلب ...
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
می فرماید:
ای صاحب فال بدان و آگاه باش که یک روزی یارت با موهای پریشان و عرق ریزان و خندان با لباس پاره پوره نزدت می آید و خودش را برایت لوس می کند و می گوید: چرا خوابیدی؟ تو چگونه در این اوضاع و احوال خوابت گرفته؟ و تو هم می گویی:
نه. من نخوابیده بودم و فقط چشمانم بسته بود. و در این چشم بستگی داشتم به خودم و خودت فکر می کردم و به آن چه که بر ما خواهد رفت. خب این ینی زنت، -اگر زنی؟ شوهرت-، نگران آینده ی توست. چرا فکر بد می کنی؟ چرا فکر می کنی که نباید بیدارت کند؟ ها؟
می گوید بیا و این ساغر شب گیر را بگیر. ینی یک ساغری که شب را می گیرد. می فهمی؟ ینی این که باید در نظر بگیری که کارت خیلی سخت است. ساغر شب گیر ینی کار سخت. همه ی کارها که الکی درست نمی شود. ینی خود به خودی. باید جان بککنی. کارت سخت است. ولی اگر در این بین شراب بهشتی بنوشی -البته هرچند حالا کو تا بهشت، بهرحال، حضرت می فرماید،- می توانی رستگار شوی. وگرنه باید توکل بر خدا کنی. که خدا هم معمولن در این گونه مواقع خیلی آدم را تحویل نمی گیرد.
* هر جای غزل را که کلیک کنید به صدا می رسید..........
الله و اکبر ............
صدای غزل را با کلیک روی بیت اول بشنوید
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهرهی آفاق بود.
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سرُ عشق و ذکر حلقهی عشاق بود.
حسن ِ مهرویان ِ مجلس گرچه دل میبرد و دین،
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود.
از دم صبح ازل، تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود.
بر در شاهم، گدایی نکتهای در کار کرد
گفت: "بر هر خوان که بنشستم، خدا رزاق بود"
سایهی معشوق اگر افتاد بر عاشق، چه شد؟
ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود.
در شب ِ قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار ِ طاق بود.
رشتهی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقیُ سیمین ساق بود.
پیش از این کین سقف سبز و طاق مینا بر کشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود.
شعر حافظ در زمان ِ آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بودصدای غزل را با کلیک روی نیم بیت اول بشنوید.
ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم
هم راز عشق و هم نفس جام باده ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم
چون لاله می مبین و قدح در میان کار
این داغ بین که بر دل پر خون نهاده ایم
ای گل! تو دوش داغ ِ محبت چشیده ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم
پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم
کار از تو می رود، مددی -ای دلیل ِ راه-
کانصاف می دهیم و ز راه اوفتاده ایم
گفتی که: "حافظ این همه رنگ و خیال چیست؟"
نقش ِ غلط مخوان، که همان لوح ِ ساده ایم!
***
عکس از: فیروزه
گر از این منزل غربت به سوی خانه روم
دگر آن جا که روم عاقل وفرزانه روم
زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
بر در صومعه با بربط و پیمانه روم
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز
سجدهی شکر کنم وز پی شکرانه روم
آشنایان ره عشق گرم خون بخورند
ناکسم گر به شکایت بر بیگانه روم
بعد ازین دست من و زلف چو زنجیر نگار
تا به کی از پی کام دل دیوانه روم؟
خرم آن دم که چو حافظ به تمنای وصال
یکسر از میکده با دوست به کاشانه روم
***
صدای عزل را با کلیک روی نیم بیت اول بشنوید.
عکس از: شهرزاد درویش
صدای غزل را با کلیک روی نیم بیت اول بشنوید
***
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.
سرود مجلس جمشید، گفتهاند این بود
که جام باده بیاور، که جم نخواهد ماند!
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است؟
چو بر صحیفهی هستی رقم نخواهد ماند؟
بر این رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که: جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند!
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج ِ درم نخواهد ماند!
سحر، کرشمهی صبحم بشارتی خوش داد
که کس همیشه گرفتار غم نخواهد ماند.
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند.
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند.
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند!
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
***
ادامه مطلب ...***
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بر او تازیم و بنیادش براندازیم
چو در دست است رودی خوش، بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان عزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم
یکی از عقل میلافد، یک طامات میبافد
بیا کین داوریها را به پیش داور اندازیم
سخندانی و خوش خوانی نمی ورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملک دیگر اندازیم
***
ادامه مطلب ...صدای این غزل را با کلیک روی نیم بیت اول این غزل بشنوید. آهنگ: یک ملودی کردی با سازدیوان و اجرایی از ختان
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت: با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که درین بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست
شمع، گر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شب ها به غرامت برخاست
پیش رفتار تو پا بر نگرفت از خجلت
سرو سرکش که ب ناز قد و قامت برخاست
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
حافظ، این خرقه بینداز مگر جان ببری
کاتش از خرمن سالوس و کرامت برخاست
ادامه مطلب ...
عکس روی تو چو در آینهی جام افتاد
عارف از خندهی می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهی اوهام افتاد
ادامه مطلب ...
البته ناگفته و پوشیده نماناد که در این فال ها، هم چنان که همیشه گفته ایم یا نگفته ایم و حالا می گوییم، باید اول نیت بکنید و بعد فال را بخوانید. از این پس اگر عمری باقی بماند، نیت را در شعر مشخص می کنیم. هر چند ارباب علم و دانش و فن خودشان می دانند. فقط برای عوام این را بگوییم که:
در این غزل نیت شما، موتیف مشهور حافظ و بسیاری از شاعران دیگر است. یعنی "یار".
***
طایر دولت اگر باز گذاری بکند
یار باز آید و با وصل قراری بکند
داده ام باز نظر را به تذوی پرواز
باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند
دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
شهر خالی است ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند.
کو کریمی که به بزم طربش، غمزدهیی
جرعهیی در کشدو دفع خماری بکند؟
کس نیارد بر او دم زند از قصه ی ما
مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
یا وفا، یا خبر وصل تو، یا مرگ رقیب
بازی چرخ، یکی زین دو سه باری بکند.
دوش گفتم: بکند لعل لبش چاره دل؟
هاتف غیب ندا داد که "آری بکند"
حافظ از درگه او گر نروی، هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کناری بکند.
***
ای صاحب فال بدان و آگاه باش که دولت باید طایرش درست باشد. یعنی صاف نشده باشد.
صدای غزل را در اینجا بشنوید.
***
آن کیست کز روی کرم با چون منی یاری کند؟
بر جای بد کاری چون من یک دم نکو کاری کند؟
اول به بانگ نای و نی آرد به من پیغام وی
وآنگه به یک پیمانه می با من هواداری کند؟
دلبر که جان فرسود از او، کار دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند
گفتم: گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام
گفتا: منش فرموده ام تا با تو طراری کند
زان طره ی پر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم آن کس که عیاری کند؟
چون من –گدایی بی نشان- مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند؟
پشمینه پوش تند خو کز عشق نشنیده است بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند.
با چشم پر نیرنگ او، حافظ مکن آهنگ او
کان چشم مست شنگ او بسیار مکاری کند.
***
برای دیدن فال این غزل به ادامه مطلب بروید. البته طبق معمول جدی نیست. و کسانی که توقع شفایی از این امام زاده دارند بهتر است همین جا صفحه را ببندند.
ادامه مطلب ...